برای جمعی دیگر صمیمیمت مهربانی وقدرت بها دارد. این نوع عشق معمولا با نوعی آرمان گرایی و تنها توجه به جنبه های مثبت همراه است و به نظر می رسد شخص در این دوران توانایی تحلیل صحیح و منطقی خود را از دست می دهد و یا در انجام آن به شدت ضعیف می شود.
برای داشتن عشقی اصیل در زندگی مشترک باید وقت گذاشت و مطالعه کرد. عشق پدیده ای است آموختنی. اگر کسی طالب زیستن در عشق است باید برای آن وقت بگذارد و آموزش دهد که خود آن را فهمیده باشد. هیچکس نمی تواند آنچه را که نمی فهمد به دیگری بیاموزد برای آموختن عشق باید در آن زندگی کرد.
کسی نمی تواند چیزی را که مالک آن نیست ببخشاید برای بخشایش عشق باید عاشق بود و برای تشخیص عشق باید پذیرای آن شد.
ازدواج باید انتخابی دقیق و حساب شده و به دور از هرگونه احساس عشق مشترک یعنی ازدواج زودگذر باشد. آن هم در سنی که رشد روحی و جسمی و عقلی فرد به حد کمال رسیده باشد نه در سنی که احساساتش در اوج غلیان باشد. در این شرایط علاقه و عشق مفهوم واقعی خود را ندارد و هر چیزی که ظاهرا دوست داشتنی باشد به عشق کاذب تبدیل می شود.
عشقهای قبل از ازدواج که با علائمی از قبیل افسردگی، گیجی، عدم تعادل جسمانی و توهم کاذب همراه باشند چنان چه به ازدواج منجر شوند معمولا ازدواج موفقی نخواهند بود. عاشقی که گریه و زاری می کند گیج است و تمرکز حواس ندارد، دایم در تپش قلب است، بی اشتها، لاغر و پژمرده است، کارهای روزانه را به خوبی انجام نمی دهد و بیشتر در افکار خود به سر می برد تا واقعیت.چنین فردی نمی تواند تصمیم به جا و منطقی بگیرد.
عشق هایی که قدرت تجزیه و تحلیل نکات مثبت و منفی را از فرد می گیرند و او را مثبت اندیش می کنند به گونه ای که فقط خوبی های معشوق را ببیند عاقبت خوشی ندارند.
دکتر اسنل نپتی معتقد است: در زندگی زنانشویی عشقی قابل تقدیر است که آرام و طبیعی رشد کند، حیاتش: انس و الفت و توافق خوی و اخلاق و ثمره اش: ملایمت و مداومت شیرین آرام باشد. بر اساس چنین عشقی می توان زندگی آرامی را بنیان نهاد و خوش و سالم زیست. عشق انفجاری همانند تب تند است که زود عرق می کند و زود خاموش می شود.
عشق هم یکی از خصوصیات انسان برتر است چون عشق عین زندگی است و دوست داشتن و دوست داشته شدن از صفات الهی است که باعث بهبود و استحکام زندگی مشترک می شود
بعضی از مردم فکر می کنند عشق به معنای نبودن تصادم و تعارض در زندگی است و استنباط می کنند وجود تعارضها و کشمکش ها موجب برخوردهای مخرب و زیان آور است. در صورتی که حصول عشق واقعی فقط زمانی امکان دارد که دو نفر از کانون هستی خود با هم گفتگو کنند یعنی هریک بتوانند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کنند .
واقعیت انسان فقط در کانون هستی است. عشقی که بدین گونه درک شود دائمی است و رکود نیست این امر در برابر این حقیقت اساسی که هر دو طرف در کانون هستی خود یکدیگر را درک می کنند و بدون گریختن از خود احساس وصل ووحدت می کنند در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.
فقط یک چیز وجود عشق را اثبات می کند عمق ارتباط، سرزندگی و نشاط هردو طرف، این میوه ای است که عشق با آن شناخته می شود و هدیه ای است که عشق به زندگی مشترک می دهد.
بایرون می گوید عشق یک مسئولیت در زندگی مرد است اما برای زن خود زندگی است بدون شک عشق در زندگی زن نقش نخست را بازی می کند. گاهی این عشق چنان چیره است که تمام زندگی زن وقف آن می گردد.
در تفاوت عشق زن و مرد باید گفت زنان در تعداد عشق ورزیدن گوی سبقت را ربوده اند و مردان در یک یا چند عشق، عمیقا عشق می ورزند. زنان از نظر تعداد عشق، بیشتر عشق می ورزند و عشقهای زیاد تند و سریع و گذرا دارند. مردان در حالت عشق و نفرت و دوست داشتن و دوست نداشتن بیشتر باقی می مانند. علت عمق حالت عاطفی مردان در عشق به رفتارهای خود تخریبی آنها برمی گردد. مردان عاشق آمار خودکشی بیشتری دارند. در حالی که زنان عاشق تعداد اقداماتی که به مرگ منجر نشده است را بیشتر نشان می دهند.
بنابراین عشق هم یکی از خصوصیات انسان برتر است چون عشق عین زندگی است و دوست داشتن و دوست داشته شدن از صفات الهی است که باعث بهبود و استحکام زندگی مشترک می شود.